من!یک نفس گداخته ام
یک جفت بال سوخته
من امروز خودم را گم کردم
شما امروز مرا ندیدید؟
امروز من تادو ساعت پیش در اغوشم بود وبرای من لالائی میخواند
یکهو باران گرفت ومن اورا گم کردم
به یابنده امر میکنم اورا نیاورد
چون درحال تمام شدنم
دیگر فرقی نمیکند باشم یا نباشم!